نمایشگاه نقاشی خط «حلقه عشاق» به یاد رضا مافی در مشهد پیام وزیر ارشاد به هنرمندان پیشکسوت شاعر پادشاه فصل‌ها، پاییز‌های مشهد را دیده بود درباره جمشید و نادر مشایخی، بازیگر و آهنگ‌ساز ایرانی به بهانه زادروز پدر و پسر هنرمند پرونده «توماج صالحی» مختومه اعلام شد رویکرد اصلی دکه مطبوعات، فروش نشریات و کتاب است انتشار «آتش نهان» آلبوم جدید پرواز همای بازیگران جایگزین سارا و نیکا در سریال پایتخت ۷ معرفی شدند + فیلم و عکس رقابت فیلم سینمایی «احمد» در جشنواره بین‌المللی فیلم مسلمانان کانادا ماجرای تغییر ناگهانی سالن اجرای نمایش «خماری» و حواشی آن چیست؟ بازگشت چهره‌ها به چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر درگذشت «سیداحمد مراتب»؛ نخستین ایرانی که بر بام خانه کعبه اذان گفت + فیلم مشهدی‌ها در کمین صید سیمرغ | نگاهی به مهم‌ترین آثاری که شانس حضور در جشنواره فیلم فجر را دارند برنده جایزه گنکور متهم شد | مسئله اقتباس بدون مجوز و نقض محرمانگی پزشکی جشنواره بین‌المللی شعر فجر فراخوان داد + جزئیات بزرگ تر‌ها چطور شاهنامه را به کودکان یاد بدهند؟ ۱۰۵ فیلم، متقاضی حضور در چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر شدند
سرخط خبرها

نگاهی به موسیقی درونی و عنصر ساختن فرم در شعر‌های رضا بروسان | مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است

  • کد خبر: ۱۳۸۵۸۹
  • ۱۵ آذر ۱۴۰۱ - ۱۵:۲۲
نگاهی به موسیقی درونی و عنصر ساختن فرم در شعر‌های رضا بروسان | مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است
برای آن‌هایی که مخاطب جدی شعرند یا شاعر، «غلامرضا بروسان» نام آشنایی است؛ نام شاعری که به یک باره در محافل ادبی کشور، مطرح و به پشتوانه دو مجموعه شعر «احتمال پرنده را گیج می‌کند» (۱۳۷۸) و «یک بسته سیگار در تبعید» (۱۳۸۴) به عنوان شاعری که در فضای شعر حرف‌های تازه‌ای برای گفتن دارد، شناخته شد.

ادریس بختیاری  | شهرآرانیوز؛  مشهدی بود و مشهدی‌ها از قبل  با او آشنا بودند؛ اما خیلی‌ها در تهران و دیگر شهرها، آشنایی با شعر‌های برنده جایزه کتاب شعر خبرنگاران سال ۱۳۸۵ را به فال نیک گرفتند و برخی سطر‌ها و شعرهایش، خیلی زود جای خود را در حافظه شعردوستان باز کرد. غلامرضا بروسان، ۲۲ آذرماه ۱۳۵۲ به دنیا آمد و ۳۸ سال شاعرانه زیست. همسرش الهام اسلامی نیز متولد سال ۱۳۶۲ بود. از او مجموعه شعر «دنیا چشم از ما برنمی دارد» منتشر شده است که به عنوان نامزد دومین دوره جایزه شعر زنان (خورشید) معرفی شده بود؛ همچنین نامزد سومین دوره جایزه کتاب سال شعر جوان شده بود.

تنها پنج سال از انتشار خبر «بروسان جایزه شعر خبرنگاران را به خراسان برد» گذشته بود که خبر نیمه آذرماه ۱۳۹۰ و آن تصادف ناگوار، فضای رسانه‌ای کشور را پر کرد. عمرشهاب آسای بروسان و سنگینی سانحه‌ای که چراغ عمر او و همسرش الهام اسلامی را برای همیشه خاموش کرد، داغ باورناپذیری را بر دل اهالی شعر و ادبیات گذاشت. در یازدهمین سالگرد درگذشت این دو شاعر مطرح مشهدی، ادریس بختیاری که خود نیز شاعر و پژوهشگر شناخته شده مشهدی است نگاهی به جهان شعری شان انداخته است.

وقتی از بورخس می‌پرسند: نوشتن شعر کلاسیک دشوارتر است یا شعر آزاد؟ می‌گوید: شعر آزاد. دلیلش این است که در شعر کلاسیک، شما تصوری از قالب کلاسیک دارید و شمایل آن در حدود قافیه و ردیف، وزن و هر باید و نبایدش از قبل در ذهنتان است و براین اساس، خلق می‌کنید و می‌نویسید، اما در شعر آزاد یا در شعر سپید، شما قالب را از قبل ندارید و ازآنجاکه هر شعر در هر شمایل و گونه‌ای باید کالبد و قالبی خود بسنده داشته باشد، کار شما در خلق شعر سپید یا آزاد دشوارتر است. در واقع، شما با هر شعر سپید، باید قالبش را هم همان جا بیافرینید.

اگر فکری برای قالب آن نکنید، شعرتان به زنجیره پُر گسست مضامین و تصاویر تبدیل می‌شود که ابتدا و میانه و انتها ندارد. سؤال مهم این است؛ در شعر سپید که تفاوتِ ماهوی با داستان و رمان دارد، قالب و کالبدِ شعر چگونه ساخته می‌شود؟ در داستان، طبیعی است که با بیان یک حادثه در بستر زمان و مکان، روایت و فرم و قالب ساخته می‌شود؛ اما در شعر آن هم از نوعِ شعر‌های کتاب «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است» از رضا بروسان، مخاطب با روایت زمانمند و مکانمند مواجه نیست:
«لبخندش حدود ساعت نُه را نشان می‌داد
حرف که می‌زد/آسمان آبی می‌شد/آن قدر که دست آدمی رنگ می‌گرفت/نعره‌ای چنان که نفهمیدم/از دهانش بود یا از یقه اش؟

فرم یا قالبِ آبستره

یادم است در جایی، منتقدی بر سهراب سپهری و شعر او ایراد گرفته بود که شعرش روایتمند نیست؛ با اینکه شعر بلند می‌نویسد. ایراد او این بود که توالی بند‌ها را در شعر سهراب می‌توان معکوس کرد یا اینکه شعرش را می‌توان از پایین به بالا خواند یا جای بند‌ها و قسمتی از شعر را با قسمتی دیگر عوض کرد و حتی جای کلمه‌ای را با کلمه دیگر. حقیقتش این است که این عیب این شعر‌ها نیست؛ بلکه ویژگی شان است. این‌ها قالب‌های آبستره هستند نه فیگوراتیو. در قالب‌های آبستره، جریان سیالِ ذهن، شعر را از جایی که معلوم نیست در است یا پنجره یا منفذی در سقف، آغاز می‌کند و دقیقا شعر می‌تواند از پایین به بالا شروع شود و برعکس.

حال سؤال این است؛ شعر‌های مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است از کدام نوع است؟ داستان گونه و زمان و مکانمند است یا در بین شعر‌های سپید، از نوعِ فیگوراتیو است یا آبستره و اگر یکی از این هاست، باز چه ویژگی فردی دارد و ریتوریک و جمال شناسی شخصی اش چیست؟ واقعیت این است که قالب در شعر سپید فارسی (عموما) یک تفاوت ماهوی با شعر سپیدِ (مثلا) انگلیسی دارد. شعرِ سپید ما و باز آنچه در جغرافیای خراسان نوشته می‌شود، تخیلش، بر محور افقی است و نه محور عمودی و این خصوصیت را از بیت محوری در قالب‌های کلاسیک و خصوصا قصیده به ارث برده است.

می‌دانیم در قصیده، مضمون یا تصویر را در یک بیت و حتی یک مصراعِ خود بسنده، می‌گفته اند و باز در بیت بعدی، حرف و تصویر و مضمون، چیز دیگری بود و می‌شد. برای همین به تعبیر شفیعی کدکنی: شعر فارسی، مفردات دارد؛ یعنی یک بیت، مستقلا می‌تواند یک شعر کامل هم باشد، اما در شعر غیر ایرانی همه شعر، یک شعر است. مثلا وقتی شعر بوکوفسکی را می‌خوانید، شما در پایان شعر می‌فهمید که با شعر سروکار دارید. اجزای شعرش در یک فرایند تکوین وابسته به هم و به شکل پیوسته در درون یک کل، شعر هستند.

مفردات یا تخیل بر محور افقی

آنچه در شعر‌های «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است» می‌بینید و می‌خوانید، از جنس مفردات است و با روشی شبیه قصیده یا غزل نوشتن، نوشته یا سروده شده است. یعنی، تخیل این نوع شعرها، بر محور افقی است و اگر به ابتدای سخن برگردیم، از فرم و قالب آبستره پیروی می‌کند؛ یعنی حتی می‌تواند توالی بند‌ها را عوض کرد؛ یا لااقل مشخصا درباره شعر‌های این کتاب و در خصوص مرثیه بلندی که شاعر برای فقدان پدرش نوشته، می‌توان توالی اپیزود‌ها را به هم زد. اصلا از آنجا که شعرنویسی شاعر این کتاب و تخیلش بر محور افقی و قصیده وار است، هیچ جا و در هیچ کتابش، شعر روایی وجود ندارد. نه این که او روایت بلد نیست؛ بلکه ذوقش در نوشتن یا سرودن، بیت محوری را انتخاب کرده است.

موسیقی کلام و قابلیت دکلاماسیون

اما دو نکته ظریف در شعر‌های این کتاب درباره قالب و کالبد و فرم شعر وجود دارد. اگرچه، فرم سازی شاعر، از قصیده پیروی می‌کند، اما، چون سپید می‌نویسد، دیگر سامانه قافیه و ردیف و افاعیل عروضی یکسان وجود ندارد که به شکل فیزیکال، قالب و فرم را بسازد؛ اما با این حال، با خواندن شعر‌های کتاب نام برده، شما اقناع می‌شوید که شعر‌ها یک شعر کامل هستند. فرم خودبسنده دارند. چیزی انگار شروع، استمرار و پایان می‌یابد. با خواندن شعرها، اگرچه شما متوجه گذر نوعی زمان ذهنی نمی‌شوید، اما شروع و پایان را می‌فهمید:
نامت

از ساق هایم شروع می‌شود/از دلم عبور می‌کند/و دهانم را به آتش می‌کشد/چطور می‌تواند مرگ/از تو/تن‌ها گودالی را پُر کند
یا در شعر دیگری از کتاب، بعد از آنکه چند تصویر در وجه پرسشی کلام می‌سازد، به یک باره دست از آن سؤال‌ها و تصویر‌ها می‌شوید و می‌گوید:
دلم شاخه‌ی شاتوتی/که باد/خونش را به در و دیوار پاشیده باشد

اگر درست بتوانم منظورم را در ارتباط با این شعر‌ها بیان کنم، باید بگویم بین تصاویر جدا از همِ این نوع شعر‌ها یک فضای خالی_پُر وجود دارد. عین آنچه در (مثلا) غزل سبک هندی هست. بیت‌ها یا بند‌ها یا تصویر‌ها مستقل؛ اما خویشِ هم هستند. باز درون یک ظرف اند. بهتر بگویم در لایه‌های زیرین معنا، به هم ربط پیدا می‌کنند.

نکته دوم اینکه شاعر شعر‌های «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است» به واسطه سبقه غزل نویسی اش (غزل را مجاز از همه قالب کلاسیک و موزون در نظر دارم) به اوزان و افاعیل عروضی تسلط پیدا کرده و این تبحر که در او نوعی ذوق موسیقایی به وجود آورده، او را قادر ساخته است که به یک دستگاه هارمونی شخصی در شعر سپید برسد و ناخودآگاه، با یک بلوغ موسیقاییِ ذهنی، شعری بگوید که نوعی خوش آوایی داشته باشد. این قابلیت، در شعر شاملو هم از این راه و بیشتر استحضار و استخدام کلمات آرکاییک به دست می‌آمد؛ اما در شعر بروسان از راه رسیدن به نوعی موسیقیِ درونیِ موردنظر شفیعی کدکنی به دست می‌آید. نوعی موسیقی مادرزادی زبان فارسی. نظیر:

یک بند انگشت بلبلم/تویی که تا آرنج گوزنی... /یا:می خواهم/گوش باد را بگیرم/که این همه در موهایت نپیچد/و با زندگی ام بازی نکند...
حالا، در ادامه این شعر، با کمی دقت در موسیقی کلامش، می‌فهمیم که حتی هارمونی و آن هندسه موسیقایی کلام، کارکردش را در شروع، میانه و انتها نشان می‌دهد. چنان که:تو هم کاری بکن/مثلا/دکمه‌ی پیراهنت را ببند/مثلا/دامنت را جمع کن

مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است

و فکر کن که پیاده رو خیس است

بردن لحن جملات از میانه شعر، بر وجه پرسشی، فرم و قالب را از تکرار اجزای کُل سازش در فرم و قالب رها می‌کند و در ادامه، ختم شدن فعل‌های «کُن» به فعل ربط است که نوعی بی طرفی و سکون دارد، فرم و قالب را تمام و به شنونده، پایان شعر را القا می‌کند. شعر‌هایی که از این وجهِ موسیقی درونی برخوردارند، وابسته به شنیده شدن هستند تا خوانده شدن؛ شاید ازاین جهت است که شعر بروسان با خوانش و صدای شاعر، زیبایی بیشتری را در ذهن می‌سازد.

پس سخن این است، موسیقی درونی شعر سپید، می‌تواند در راستای ساختن قالب و فرم و ساختار به کار رود جز این، به یک شعر منثور به تعبیر سیمین بهبهانی، قدرت دکلاماسیون بدهد و این به مخیل‌تر شدن کلام کمک می‌کند و حتی طبق باور برخی، شعر را بهتر در ذهن‌ها می‌نشاند و مخاطب آن را از بر می‌کند و ضمنا به موجزتر شدن کلام کمک می‌کند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->